۴۸ مطلب با موضوع «اهل بیت :: امام حسین(ع)» ثبت شده است

پسرک شیرین عقل

#اربعین_93

طبقه هشتم هتل اپارتمان ساخته نشده بودیم ، از دور مناره های حرمین معلوم بود

روز اربعین ، دقایقی از زیارت اربعین نگذشته بود.

هنوز حال و هوای عکاسی در سرم بود. 

هرلحظه به دوربینم سر میزدم،با خودم میگفتم این عکس نه ، اما این یکی عالی ، دوباره صدای بهم خوردن شاتر کناری هایم را اذیت میکرد!

فوکوس و ثبت ...

این شده بود کل کار من در اربعین گذشته ، دقیقه ای نبود که دوربین از دستم جدا باشد، آنقدر که عاشقش بودم و نمیدانم که هنوز هستم؟ 

دیده اید چه بلایی بر سر درخت میاورد این دارکوب از خدا بی خبر!

انگاری که از همه جا رانده شده و شیک  فرود آمده بر سر من! 

ضربه پشت ضربه ، ضربه پشت ضربه

بهش گفتم چت شده ، مثل بختک افتادی روما...

با نگاهی متعجبِ  و فرمی عصبانی و افق دیدی نامعلوم برای من،مرا نگاه کرد!

آنقدر نگاهش مرا به فکر فرو برد که عرق سرد بر پیشانی ام نشست

با صدای زیر و پر نویز گفت:

پسرک، هوی با توام،بزرگ شدی ؟ واسه خودت مخاطب داری؟ الان دیگه کلی ازت تعریف میکنن،شادی نه؟ عکس میزاری کلی به به چه چه میشنوی ، میگم پسره ی شیرین عقل 

اگه یروز دوربین+اینستاگرام+فیسبوکتو از دست بدی یا به هردلیل نداشته باشیش بازم پایه سفر زیارتی این فرمی هستی؟ 

اگه یروز مخاطب مجازی تو بجای چند هزار به یک نفر برسه ، بازم اربعین میای؟

یعنی اومدنو که دوست داری بیای، اما با همین اشتیاق میای؟

یادته قبل سفر یعنی همین چند روز پیش قبل حرکت  که دوربین تو دستت بود و ویزا گرفته بودی کلی شاد بودی و شب میرفتی هیئت هعی اربعین پای پیاده کربلا کربلا کربلا میکردی،بازم میگی اربعین پای پیاده؟

اصن حسین بیخیال دوربین،میگم اگه یروز تو راه اربعین موکب نباشه ، سفر سخت تر باشه ،مجبور باشی غذا رو بخری،شب برا استراحت بری خونه کرایه کنی ، بازم حاضری با همین اشتیاق بیای؟خودمونیم حسین!

الان که کسی صدای مارو نمیشنوه ، میشنوه؟ حسین ، حسین ؟ الو ؟ ح س ی ن ؟

هنوز صدای تق تق تق تق را با اکوی فراوان میشنیدم ،سوتِ ممتدِ هوادارانِ حرف هایش کَر کننده بود و این ها نتیجه چند دقیقه همکلامی با او بود

همه چیز را خراب کرد و رفت  و چه آبادانی ست پشت هر خرابی...

آقا سید مرتضی میگن:حرم عشق کربلا ست و چگونه در بند خاک بماند آنکه پرواز آموخته‌است و راه کربلا می‌شناسد و چگونه از جان نگذرد آنکس که می‌داند جان بهای دیدار است؟!

#ایمان_منجی_جهان_فردا...


موکب پذیرایی عزیزان عراقی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حسین رضائی فرد

خسته می آمد اما ، می آمد

کوچکتر که بودم، پدرم وقتی می رفت مأموریت، دم در پاپیچ پدر می شدم که برایم از آنجا، اسباب بازی- بادکنک قطاری- بخرد. آخر ته تغاری و عزیز دردانه پدر بودم. پدر هم می گفت چشم و خداحافظی می کرد و می رفت، تا انتظار آمدنش را، به چشم های منتظرم تحمیل کند. یک روز، دو روز، یک هفته، دو هفته، یک ماه… روزها و هفته ها می گذشت و دل کوچک من، دلتنگیش روز به روز بیشتر می شد. دل کوچک را در کودکی، گریزی از بازی و بازی گوشی نیست. تا کودک سر خوش باشد به سرگرمی هایی که دل را غافل از غیبت ها می کند. من هم به حکم رفتار کودکانه، در کوچه باغ طفولیت، دل را به بازی و سر را به سرگرمی ها خوش می کردم، تا اینکه بشنوم پدر تلفن کرده. آنوقت می دویدم و گوشی را می گرفتم.– سلام بابا! سلام پسرم. – بابا کی میای؟ میام پسرم – کی….؟! و پدر همیشه می گفت: وقت گل نِی! در تمام مدت گفتگو، زبانم به گلایه می چرخید.

آن روزها، فکر و ذکر روزگارم شده بود، اینکه کی در می آید این گل «نی» ؟ اصلا چه شکلی است؟ در ابهامات این سوال ها غرق می شدم و روزها، انگار به کندی می گذشت. روزهایی که گذر هر کدامش در کودکی، شاید قدر چند روز یا یک هفته طاقت فرسا بود. تا اینکه صبح روزی در خواب، گویی عطر حضور پدر را حس کرده باشم. به سرعت از رختخواب بلند می شدم و دور و اطرافم را که نگاه می کردم. متوجه حضور پدر می شدم. آنقدر صبر می کردم تا خستگیش در شود و از خواب بیدار شود. پدر بیدار که می شد از خواب، می پریدم در آغوشش. او هم محکم در آغوش می کشید مرا. بعد از آن، اسباب بازی هایی که خریده بود برایم را نشانم می داد. کلت کمری اش را همیشه می سپرد به من. من هم مدام «گلن گِدن» را می کشیدم و مشغول بازی می شدم. آن روزها هنوز، نه خبری از «باربی» بود و نه از «باربیکیو». پدر برایم سفینه فضایی، تانک، ضد هوایی، بادکنک قطاری آورده بود. من هم زخم دست هایم، یا خار کوچکی که در انگشتم رفته بود را نشانش می دادم. او هم انگشتم را می بوسید و خار را از دستم در می آورد.

پدرم وقتی نبود، در حضور برادرهایم، کسی جرأت اذیت و آزارم را نداشت. پدرم با نبودنش مرا می کشت و با آمدنش اما، جان تازه می بخشید مرا. پدرم وقتی می آمد، سوغات می آورد، اما با خودش طلا نمی آورد. پدرم وقتی می آمد، برادرهایم همه دور و برم بودند. پدرم وقتی می آمد، ما «خانه خراب» نبودیم. پدرم وقتی می آمد، سیلی نخورده بودم. پدرم وقتی می آمد، نه بی سر بود و نه فقط «سر». پدرم وقتی می آمد، با «راننده» اش می آمد. پدرم وقتی می آمد، زخمی بود، اما می آمد. دیر می آمد، اما می آمد. خسته می آمد اما، می آمد…

سیدنا 

پ.ن1: عکس پدرم ، پدر بزرگم و داداش بزرگم!

پ.ن2: پدر زمان جنگ عکاس و فیلم بردار بودن

بی ربط نوشت:

من اهل حقیقتم. اگر روزی «حقایق» نزد من مجازی شوند، حقیقتا خواهم رفت از این دنیای مجازی غیر مجاز.


۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حسین رضائی فرد

راهی نمانده است بیا دست توی دست . . .

بشنو حدیث عشق مرا دست توی دست / تا جای مرگ فاصله چیزی نمانده است!

حالا بگویمت انا من انتما ولی / این از حسین منی مان سر دوانده است.

‫#‏رضا_برهان‬( Reza Taheripour )

©Hossein Rezaei Fard — at Karbala- Iraq

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حسین رضائی فرد

آمدم

آمدیم ، اما همچنان نیاز به تعمیر داریم!

جواب سلام را نمی شنوم ، چون سلامم راست نیست!

©Hossein Rezaei Fard

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حسین رضائی فرد

راهی شدم!

حلالمان کنید!

فردا عازمیم

کرب و بلا . . .

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حسین رضائی فرد

. . .

یا مایه دار

یا خوشگل

ملاک های ازدواجش این بود!

پیامبر ولی چیز دیگری می گفت

فعلَیکُم بذاتِ الدِّینِ...

پس بر شما باد به (ازدواج با) زنان دیندار.

بحار الأنوار : 103 / 235 / 19 منتخب میزان الحکمة : 252

عین لام جان

عکس :اربعین ، 10کیلومتر مانده به کربلا !


۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حسین رضائی فرد

روسیاهم

کاشکی بازم تو حرم . . .  

با کفترات بپرم . . .

عکس: خودمان / تاریخش یادم نیست! 


بی ربط نوشت: 

سیدالشهدا: شما هرجا حق ضعفا و مستضعفین بود ، کوتاه آمدید!

اما هرجا منافعه خودتان بود ، آن را به شدت مطالبه کردید و محکم ایستادید . . .

حال ، میثاق پیامبر در این جامعه تحقیق شده است،لال ها ، زمین گیران ، کوران ، فقرا و بیچاره ها در سرزمین های اسلامی بر روی زمین رها شده اند و بی پناهند و کسی به این ها ، رحم نمیکند.

شما به این وظیفه دینی و الهی تان ، عمل نمیکنید ، و کسی مثل من هم که میخواهد عمل کند ، کمکش نمیکنید  . . .

این میثاق خداست و شما خیانت کرده اید.

بی ربط نوشت2: خدایا شکرت که در دستان عده ای جای موشواره چاقو نیست ، وگرنه به جای وبلاگ صورتم را زخمی میکردند!

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حسین رضائی فرد

لطفا کشک تان را بسایید!

سلام خلق الله

شاید خیلی زود باشد!

وقتی به واژه غریب و مظلوم و دست چندمی فرهنگ میرسم، دنیایی از حرف و حدیث و نقد را جلوی خودم میبینم . . .

اقتصاد فرهنگی یا فرهنگ اقتصادی / سیاست فرهنگی یا فرهنگ سیاسی و . . .

یا سوالاتی از این دست که آیا دین باید تابع فرهنگ باشد یا فرهنگ تابع دین و حرف هایی اساسی دیگر . . . بنظرم رسید شاید بد نباشد مسئله را از یک جای دیگر شروع کنم ، از جایی که ملموس باشد و نه از بحث های زیر بنایی و اساسی که البته باید به آن هم پرداخت و نه از نقدهای تند و تیز و بدوبیراه گفتن به این و آن ، سوالی که پاسخش سرآغاز حرف های فراوان خواهد بود!

1/ تغذیه و خوراک فرهنگی جوانان جامعه بیشتر از کدام منابع صورت میگیرد ؟

(خانواده؟ مدرسه/دانشگاه؟ اینترنت و ماهواره؟ صداوسیما؟ جامعه؟ فرهنگستان؟ سینما؟ مجله؟ کنسرت؟ بلوتوث؟ پیامک؟ فیلم خارجی؟ هیات مذهبی ؟ مسجد؟ سخنرانی؟ تشکل های سیاسی و دانشجویی؟ فضاهای ورزشی؟ قهوه خانه ها!!!!؟

2/نقش و سهم نظام و دولت ها در طراحی و ارائه این تغذیه و خوراک فرهنگی چقدر بوده است؟

امیدوارم بابی باز شود برای بیان حرف ها و نقدهایی در جهت اصلاح وضع موجود، گرچه در این بازار پرهیاهوی سیاسی و اقتصادی و هسته ای و . . .خر فرهنگ را به یک ربع من هم نمیخرند و اعلام میکنند که لطفتان کشکتان را بسایید . . .

پ.ن:نداشتن نیروی فرهنگی به از داشتن نیروی بی سواد و جاهلی است که گل به خودی میزند، نیروهایی که به اسم کار فرهنگی خاک دین و معرفت و رفاقت را به توبره میکشند!

چند نفر باید چوب ندانم کاری های عده ای را بخوردند؟

که همان عده با لباس رزم حسینی و با سربند یا فاطمه و با ذکر یا حسین،این بار زینب را با تازیانه خودخواهی، به مجلس شراب نفسانیت رهنمون می کنند؟!

عرزشی هایی که به نام ارزش و با مجوز «ارزشی بودن» دست به هر خبطی می زنند ، فدایی هایی که با تندروی های بی حد و حصرشان، محاسن ماه را سپید کرده اند!کجای کارید؟ در کجای دنیا ایستاده اید؟ چادر فاطمه در کوچه های تاریک و باریک مدینه خاکی نشد که یک عده با چادر، به حکم رفتار خودسرانه شان، به جنگ «حجاب» بروند!

تمیز دادن مرد از نامرد و مؤمن از منافق در وقت حادثه ممکن است، نه در وقت عافیت! و نه در پس این کلمات و پشت میز کار وبلاگ ها و صفحات و نقاب های مجازی حتی. پس بدانید و آگاه باشید که جنگ دیگر و عاشورای دشوارتری در راه است. در اینکه وعده خدای صادق حتمی ست، شکی نیست و گریزی از آن نخواهد بود. مراقب باشید که یک عمر، آدرس را اشتباهی نرفته باشید!

لینک دانلود پادکست +

۱۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱
حسین رضائی فرد

نقش زن در جامعه!

قرآن میگه قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ یعنی چی ؟ تو خونه بمونید ، خونه رو آباد کنید! خونه آباد بشه جامعه آباد میشه!

فاطمه زهرا (س) یعنی همه فهم بشری ، همه استعداد بشری ،همه ی فهم ، همه علم ، نه علم بلکه خُزَّانَ الْعِلْم ، محل رفت و آمد فرشته ها! بودن . . .

۲۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
حسین رضائی فرد

آقا

آقا بگو که حضرت خالق خودش تو را
وقتی که آفرید چه مدت نگاه کرد.
۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حسین رضائی فرد