۱۰۱ مطلب با موضوع «اهل بیت» ثبت شده است

پسرک شیرین عقل

#اربعین_93

طبقه هشتم هتل اپارتمان ساخته نشده بودیم ، از دور مناره های حرمین معلوم بود

روز اربعین ، دقایقی از زیارت اربعین نگذشته بود.

هنوز حال و هوای عکاسی در سرم بود. 

هرلحظه به دوربینم سر میزدم،با خودم میگفتم این عکس نه ، اما این یکی عالی ، دوباره صدای بهم خوردن شاتر کناری هایم را اذیت میکرد!

فوکوس و ثبت ...

این شده بود کل کار من در اربعین گذشته ، دقیقه ای نبود که دوربین از دستم جدا باشد، آنقدر که عاشقش بودم و نمیدانم که هنوز هستم؟ 

دیده اید چه بلایی بر سر درخت میاورد این دارکوب از خدا بی خبر!

انگاری که از همه جا رانده شده و شیک  فرود آمده بر سر من! 

ضربه پشت ضربه ، ضربه پشت ضربه

بهش گفتم چت شده ، مثل بختک افتادی روما...

با نگاهی متعجبِ  و فرمی عصبانی و افق دیدی نامعلوم برای من،مرا نگاه کرد!

آنقدر نگاهش مرا به فکر فرو برد که عرق سرد بر پیشانی ام نشست

با صدای زیر و پر نویز گفت:

پسرک، هوی با توام،بزرگ شدی ؟ واسه خودت مخاطب داری؟ الان دیگه کلی ازت تعریف میکنن،شادی نه؟ عکس میزاری کلی به به چه چه میشنوی ، میگم پسره ی شیرین عقل 

اگه یروز دوربین+اینستاگرام+فیسبوکتو از دست بدی یا به هردلیل نداشته باشیش بازم پایه سفر زیارتی این فرمی هستی؟ 

اگه یروز مخاطب مجازی تو بجای چند هزار به یک نفر برسه ، بازم اربعین میای؟

یعنی اومدنو که دوست داری بیای، اما با همین اشتیاق میای؟

یادته قبل سفر یعنی همین چند روز پیش قبل حرکت  که دوربین تو دستت بود و ویزا گرفته بودی کلی شاد بودی و شب میرفتی هیئت هعی اربعین پای پیاده کربلا کربلا کربلا میکردی،بازم میگی اربعین پای پیاده؟

اصن حسین بیخیال دوربین،میگم اگه یروز تو راه اربعین موکب نباشه ، سفر سخت تر باشه ،مجبور باشی غذا رو بخری،شب برا استراحت بری خونه کرایه کنی ، بازم حاضری با همین اشتیاق بیای؟خودمونیم حسین!

الان که کسی صدای مارو نمیشنوه ، میشنوه؟ حسین ، حسین ؟ الو ؟ ح س ی ن ؟

هنوز صدای تق تق تق تق را با اکوی فراوان میشنیدم ،سوتِ ممتدِ هوادارانِ حرف هایش کَر کننده بود و این ها نتیجه چند دقیقه همکلامی با او بود

همه چیز را خراب کرد و رفت  و چه آبادانی ست پشت هر خرابی...

آقا سید مرتضی میگن:حرم عشق کربلا ست و چگونه در بند خاک بماند آنکه پرواز آموخته‌است و راه کربلا می‌شناسد و چگونه از جان نگذرد آنکس که می‌داند جان بهای دیدار است؟!

#ایمان_منجی_جهان_فردا...


موکب پذیرایی عزیزان عراقی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حسین رضائی فرد

خسته می آمد اما ، می آمد

کوچکتر که بودم، پدرم وقتی می رفت مأموریت، دم در پاپیچ پدر می شدم که برایم از آنجا، اسباب بازی- بادکنک قطاری- بخرد. آخر ته تغاری و عزیز دردانه پدر بودم. پدر هم می گفت چشم و خداحافظی می کرد و می رفت، تا انتظار آمدنش را، به چشم های منتظرم تحمیل کند. یک روز، دو روز، یک هفته، دو هفته، یک ماه… روزها و هفته ها می گذشت و دل کوچک من، دلتنگیش روز به روز بیشتر می شد. دل کوچک را در کودکی، گریزی از بازی و بازی گوشی نیست. تا کودک سر خوش باشد به سرگرمی هایی که دل را غافل از غیبت ها می کند. من هم به حکم رفتار کودکانه، در کوچه باغ طفولیت، دل را به بازی و سر را به سرگرمی ها خوش می کردم، تا اینکه بشنوم پدر تلفن کرده. آنوقت می دویدم و گوشی را می گرفتم.– سلام بابا! سلام پسرم. – بابا کی میای؟ میام پسرم – کی….؟! و پدر همیشه می گفت: وقت گل نِی! در تمام مدت گفتگو، زبانم به گلایه می چرخید.

آن روزها، فکر و ذکر روزگارم شده بود، اینکه کی در می آید این گل «نی» ؟ اصلا چه شکلی است؟ در ابهامات این سوال ها غرق می شدم و روزها، انگار به کندی می گذشت. روزهایی که گذر هر کدامش در کودکی، شاید قدر چند روز یا یک هفته طاقت فرسا بود. تا اینکه صبح روزی در خواب، گویی عطر حضور پدر را حس کرده باشم. به سرعت از رختخواب بلند می شدم و دور و اطرافم را که نگاه می کردم. متوجه حضور پدر می شدم. آنقدر صبر می کردم تا خستگیش در شود و از خواب بیدار شود. پدر بیدار که می شد از خواب، می پریدم در آغوشش. او هم محکم در آغوش می کشید مرا. بعد از آن، اسباب بازی هایی که خریده بود برایم را نشانم می داد. کلت کمری اش را همیشه می سپرد به من. من هم مدام «گلن گِدن» را می کشیدم و مشغول بازی می شدم. آن روزها هنوز، نه خبری از «باربی» بود و نه از «باربیکیو». پدر برایم سفینه فضایی، تانک، ضد هوایی، بادکنک قطاری آورده بود. من هم زخم دست هایم، یا خار کوچکی که در انگشتم رفته بود را نشانش می دادم. او هم انگشتم را می بوسید و خار را از دستم در می آورد.

پدرم وقتی نبود، در حضور برادرهایم، کسی جرأت اذیت و آزارم را نداشت. پدرم با نبودنش مرا می کشت و با آمدنش اما، جان تازه می بخشید مرا. پدرم وقتی می آمد، سوغات می آورد، اما با خودش طلا نمی آورد. پدرم وقتی می آمد، برادرهایم همه دور و برم بودند. پدرم وقتی می آمد، ما «خانه خراب» نبودیم. پدرم وقتی می آمد، سیلی نخورده بودم. پدرم وقتی می آمد، نه بی سر بود و نه فقط «سر». پدرم وقتی می آمد، با «راننده» اش می آمد. پدرم وقتی می آمد، زخمی بود، اما می آمد. دیر می آمد، اما می آمد. خسته می آمد اما، می آمد…

سیدنا 

پ.ن1: عکس پدرم ، پدر بزرگم و داداش بزرگم!

پ.ن2: پدر زمان جنگ عکاس و فیلم بردار بودن

بی ربط نوشت:

من اهل حقیقتم. اگر روزی «حقایق» نزد من مجازی شوند، حقیقتا خواهم رفت از این دنیای مجازی غیر مجاز.


۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حسین رضائی فرد

حالا نقابی واسه بعضی ها

تقدیم به همه آنهایی که زالو صفتانه چسبیدن به تابوت های بی جان!

به همه آن مسئولانی که با پیکیر این شهدا ، مدت مدیریت خود را تمدید کردند!

به همه مسئولانی که عکس های یادگاریشان را خوب در این مدت گرفتند! 

خورشیدی از اول برام بودی / تو نور توی سایه هام بودی... 

وقتی زمین فهمید کی بودی / تابوت توی ازدحام بودی! 

عالم کبوتر های گمنام و / واسه زمین از آسمون میده... 

اون کس که واسه نون تو رو کشته / واسه ی نون تو رو نشون میده...

تو غیرتت رو تو دلت داری / دست از ولایت برنمی داری... 

اما خودت فهمیدی بعضی ها / میگن می خواستی دست برداری!

شاید فدک سهم تو شد جونم / قبرت رو می شورن با این اشکا... 

قربون دستایی که قطع شد تا / گریون نباشه حال این مشکا

خونت شده یه معبر بازو / پاهای بعضی مردمت روشه 

اما تو گفتی هر چقد بد شن / آدم عزیزاشو نمی فروشه

اسمت شده تو قاب یادواره / یا تو صدایی سرد و تکراری

یا تو همایش های پر عکاس / یا دوربینای فیلم برداری 

حالا نقابی واسه بعضی ها / اشکات دیگه پنهون نمی مونه 

اما چرا من دیر فهمیدم...؟ / اینها همه تقصیر بارونه! 

قربون لبخند و پلاکاتون / قربون چادر بوسیه آخر 

قربون اشک و عشق بازی ها / قربون استغفار تو معبر 

قربون اون عمامه ی خونی / قربون دست راست یک مرد 

قربون تنها بودنش حتی / قربون لبخندش میون درد 

حرفی ندارم درد و دل بسه / یادم نمی مونه همین حرفام 

شاید یه روز جمعه ای شاید / تغییری پیداشه توی دنیام...

رضا طاهری پور , حسین رضائی فرد ©

پ.ن1: تصمیم گرفته بودم که این عکس رو نشر ندم 

اما میدم تا حداقل بخاطر این پیکر پاک خجالت بکشن!

 هرچند میدانم این ها وقیح تر از این حرف ها هستند!

پ.ن2: کپی برداری از این عکس شرعا حرام . . .(دانلود ، چه با ذکر منبع چه بی ذکر مبنع)

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
حسین رضائی فرد

راهی نمانده است بیا دست توی دست . . .

بشنو حدیث عشق مرا دست توی دست / تا جای مرگ فاصله چیزی نمانده است!

حالا بگویمت انا من انتما ولی / این از حسین منی مان سر دوانده است.

‫#‏رضا_برهان‬( Reza Taheripour )

©Hossein Rezaei Fard — at Karbala- Iraq

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حسین رضائی فرد

بی رنگ

فردا ، شاید ظهر ،شاید شب ، حرکت به سمت مشهدالرضا . . . 

عکس های کربلا رو در فرصت دیگری خواهید دید ان شالله 

حلال کنید . . . 

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حسین رضائی فرد

آمدم

آمدیم ، اما همچنان نیاز به تعمیر داریم!

جواب سلام را نمی شنوم ، چون سلامم راست نیست!

©Hossein Rezaei Fard

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حسین رضائی فرد

راهی شدم!

حلالمان کنید!

فردا عازمیم

کرب و بلا . . .

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حسین رضائی فرد

وسوس ها

سبحان ربی المن و سارا بحمده ای
سبحان ربی المن و سارا دلش شکست
سبحان ربی المن و سارا به هم رسی
سبحان تا به کی من و او دست روی دست ؟
محمد حسین بهرامیان
عکس: حسین رضائی فرد / حرم امام رضا(ع)/ شهریور 93

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حسین رضائی فرد

. . .

یا مایه دار

یا خوشگل

ملاک های ازدواجش این بود!

پیامبر ولی چیز دیگری می گفت

فعلَیکُم بذاتِ الدِّینِ...

پس بر شما باد به (ازدواج با) زنان دیندار.

بحار الأنوار : 103 / 235 / 19 منتخب میزان الحکمة : 252

عین لام جان

عکس :اربعین ، 10کیلومتر مانده به کربلا !


۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حسین رضائی فرد

روسیاهم

کاشکی بازم تو حرم . . .  

با کفترات بپرم . . .

عکس: خودمان / تاریخش یادم نیست! 


بی ربط نوشت: 

سیدالشهدا: شما هرجا حق ضعفا و مستضعفین بود ، کوتاه آمدید!

اما هرجا منافعه خودتان بود ، آن را به شدت مطالبه کردید و محکم ایستادید . . .

حال ، میثاق پیامبر در این جامعه تحقیق شده است،لال ها ، زمین گیران ، کوران ، فقرا و بیچاره ها در سرزمین های اسلامی بر روی زمین رها شده اند و بی پناهند و کسی به این ها ، رحم نمیکند.

شما به این وظیفه دینی و الهی تان ، عمل نمیکنید ، و کسی مثل من هم که میخواهد عمل کند ، کمکش نمیکنید  . . .

این میثاق خداست و شما خیانت کرده اید.

بی ربط نوشت2: خدایا شکرت که در دستان عده ای جای موشواره چاقو نیست ، وگرنه به جای وبلاگ صورتم را زخمی میکردند!

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حسین رضائی فرد