چرا هیچ کس اعتراض نمی کند؟

مسئله اخراج یک خانواده کولی اهل کوزوو از جمله یک دختر دانش آموز از فرانسه باعث تنش های سیاسی بی سابقه ای در این کشور شد به طوری که حتی فرانسوا اولاند رئیس جمهور این کشور مجبور به مداخله شد. امروز نام «لئوناردو» دخترک دانش آموز این خانواده روی لبهای اعتراض بسیاری از فرانسوی هاست. معترضین معتقدند با این خانواده اخلاقی برخورد نشده است. جالب اینکه رسانه های ایرانی هم بازار داغی برای بازتاب این خبر راه انداخته اند، چرا که این اتفاق رسوایی دیگری برای رفتارهای نژاد پرستانه ی دولت فرانسه بحساب می آید.

اما ما در ایران چه می کنیم؟ آیا نسبت به پناهجویان افغانی و عرب و پاکستانی و غیره به درستی رفتار می کنیم؟ یا برعکس دائما با شعار «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است» اصول اخلاق والای ایرانی را نقض می کنیم.

هفته ی گذشته در کمال تعجب شنیدیم که ژولیان پلیسیه می خواهد برای همیشه از ایران برود! ژولیان را بیش از 10 سال است که می شناسم. متولد فرانسه بود؛ مسلمان شده بود و برای مطالعه بیشتر در حوزه ی اقتصاد اسلامی از تولوز فرانسه به دانشگاه امام صادق علیه السلام آمده بود. او عنصر نامطلوبی نبود. نامش را به «یاسین علی» تغییر داده بود وبا دختری ایرانی ازدواج کرده بود. پیش از نماز عبا می انداخت و قرآن حفظ می کرد و وقت اذان هرجا بود خودش را به نزدیکترین مسجد می رساند. او مدتها به عنوان پژوهشگر برتر اقتصاد اسلامی در دانشگاه ها تدریس میکرد.

اما بوروکراسی جمهوری اسلامی با او چه کرد؟ به وی تابعیت ایرانی ندادند و دشواری های گرفتن ویزا او را ناچار کرد برای همیشه از ایران برود تا در فرانسه زندگی کند.

این بلا را پیش از این بر سر سایر خارجی ها هم درآورده بودیم. ناگوارترینش رفتن سیدضیاء قاسمی به سوئد بود. شاعری افغانی که با کلماتش سحر می کرد. گفتند دست آخر به خاطر بوروکراسی نفهم موجود مجبور شده ایران را ترک کند. این جمله غمناک را هنگام رفتن از او بخوانید:

«ایران برای من نه رفتار راننده تاکسی‌ها است و نه توهین های صف نانوایی. ایران برای من حوزه هنری است؛ جایی که 21 سال پیش بزرگ مردی مثل علی معلم در آنجا با من مشوقانه برخورد کرد و آینده شاعری من را مشخص کرد. من در تمامی این 21 سال فرزند حوزه هنری بوده‌ام و هر کجا که بروم، روزی دوباره به سوی آن بازخواهم گشت.»

وحید یامین پور