کسی از اخر_ این قصه نگفت 

از تو با من کسی حرف نزد

کسی از دلتنگیه گنجشکها گریه نکرد 

کسی تو خیابونای شلوغ قدم نزد 


همه از عشق دم میزدن و هی هات 

کسی از اخر این جاده چیزی نگفت 

همه منتظرن بارون بودند اینجا 

کسی از سوز_ زمستون چیزی نگفت


من هنوز منتظر نشستم اینجا 

کسی از این کوچه شوم گذر نکرد

نحسیه این قصه هنوزم هست و 

هیچکس این سیزده رو بدر نکرد