کاشکی می شد کبوتری بودم مث کبوترات
هر روز و شب پر می زدم به دور گنبدِ طلات
کاشکی می شد آقا کمی بهم آب و دونه بدی
تو کوچه های کربلا ، آقا بهم خونه بدی
کاشکی می شد تموم عمر تو کربلاتون بمونم
کاش همه شب بیام برات روضه ی سقا بخونم
دوباره یاد شب های سخت صبوری افتادم
شبایی که با یاحسین ، تو هیئتا جون می دادم
یه قدری از تربتتو دوباره دارم می برم
تا تو شبای تنهایی به روی اون سر بذارم
میرم ولی بدون آقا دلم رو پیشت میذارم
من که به غیر کربلا ، تو دنیا جایی ندارم
"محمد میرزایی"
روایت دارد که در آخر الزمان همه هلاک می شوند به جز کسانی که برای فرج دعا می کنند گویا همین دعا برای فرج یک امیدواری است و یک ارتباط روحی با صاحب دعا است . همین مرتبه ای از فرج است .
مطلب دیگر این که اگر کسی دعا برای فرج بکند آن شخص معتقد به آخرین رکن ایمان است .