قسمت اول:


باید ازعان کرد که هاشمی همچنان از تیزهوش ترین سیاستمداران کشور ما قرار دارد.

این مرد کهنه کار در این دو دوره انتخابات با مهندسی قوی خود در دور اول میر حسین موسوی را کنار زد.

 موسوی ای که اگر در دور قبل شرکت نمی کرد و یا فریب جو اطراف خود قرار نمی گرفت و سکوت می کرد حتما امسال شنل ریاست جمهوری را بر تن داشت و اگر او هم در مقام دوم کشور قرار می گرفت به علت اختلافات شدید عقیدتی و سیاسی مجالی به هاشمی نمی داد.

با این حساب هاشمی باید وی را در سال 88 حذف می کرد که کرد.

بعد از این سناریو، تنها کسی که در مقابل خود می دید فقط احمدی نژاد بود که او را هم با فریب اصولگرایان کوته بین و با رمز جریان انحرافی، باید چنان جو سنگینی ایجاد می کرد تا دولت را له کند و چنان مردم را از او بدبین کند تا محمود از ذهن مردم پاک شود ( با به هم ریختن اوضاع بازار، یک روز پسته، روز دیگر مرغ کره سیمان و ... و در آخر همسو با غرب در موضوع دلار ) !

هاشمی می دانست که به همین سادگی هم نمی تواند جو سیاسی حول و هوش احمدی نژاد را بشکند برای همین در این بین یک قربانی ظاهری نیاز داشت و آن کسی نبود جز خودش.

 هاشمی می دانست که با کهولت سن، منصب ریاست جمهوری باب مزاج نخواهد بود ؛ چنانچه قبلا هم در مصاحبه ای گفته بود که به ریاست جمهوری فکر نمی کند و در فکر کمک به کشور در کنار رهبری هست !

از این رو با شرکت در انتخابات و رد صلاحیت خود باب حذف احمدی نژاد را هموار کرد در حالی که با عنصر دیگر خود حسن روحانی خود می توانست به قدرت باز گردد.

 بدین وسیله هم دو قطبی موجود را به یک قطب تبدیل تا پیروزی خود را مسجل سازد!حال پیدا کنید پرتقال فروش را ...


قسمت دوم:

گردش نخبه و حلقه ی بسته مدیریتی!

دیشب در گفتگویی که با یکی از دوستان عزیز یکی از شبکه های اجتماعی داشتم

به ایشان عرض کردم که من نگرانی را بابت "گردش نخبه" و"حلقه بسته مدیریتی" در کشور ابراز و احساس میکنم؛

که متأسفانه در کابینه جدید شاهد گردش نخبه و حلقه مدیریتی جدید نیستیم!

وقتی دولت احمدی­ نژاد آمد،باید اولاً حلقه بسته مدیریتی را می شکست و مدیران جدیدی را به سرکار می آورد

این مدیران جدید تجربه حکومتگری نداشتند، چون در دولتهای قبلی هیچ نقشی در مدیریت نیافته بودند!

این مدیران جدید باید می آمدند در ساختار سازمانی دستگاهها و نهادها مدیریت کنند،با همان آدمهایی که دولتهای قبلی انتخاب کردند. در اینجا یک چالشهایی درون ساختار نظام شکل گرفت.

بسیاری از این مدیرانی که تازه به مدیریت رسیده­ بودند،محتاج همکاری همکارانی بودند که از دول قبل تثبیت شده

و در این ساختارهای اداری حاکم بودند؛

عدم همکاری سایر همکاران اداری باعث شد که به مرور بسیاری از مدیران جدید از پیگیری آرمانها و اهداف الهی باز بمانند.

اینجاست که احمدی­ نژاد مدام باید دخالت می کرد و آدمها را جابه­ جا می کرد،بسیاری از اینها خسته، مأیوس و سرخورده می ­شدند و از ادامه همکاری با دولت باز می ماندند و به صف مخالفان می پیوستند...!

اگر ملاحظه شود ما واپسگرایی به سال 84 را در این دولت مشاهده میکنیم که ناشی از عدم اعتماد به نیروهای جوان یا تازه نفس است و یا کسانی تمایل دارند که این حلقه مدیریتی در چنگال خودشان باشد!

همچنین این سؤال باید مطرح شود که آقایان هاشمی و خاتمی در راستای نخبه پروری چه کارهایی انجام داده اند؟


قسمت سوم: راستی+نکته عکس!